رد کارپت روایت بی خانمانی روشنفکری ایرانی

نظرات 0

رد کارپت ساخته رضا عطاران با اینکه فیلمی نه چندان قوی است اما محتوایی قابل تامل و توجه دارد، این فیلم با ساختاری سطحی به بیان محتوا و معنایی می پردازد که در واقع روایت واقعیت های روشنفکری ایرانی در دو سده اخیر است.

نکته ای در ابتدای این مقاله قابل ذکر است و آن اینکه این نوشته در واقع نمی تواند نقدی بر فیلم رد کارپت باشد بلکه نگاشته ای در نقد طبقه روشنفکری ایرانی است که به غرب زدگی دچار شده و قبله آمال او مغرب زمین جغرافیایی و فکری عالم شده است و لیکن این نگاشته نظرات نگارنده آن است و ممکن است مورد پذیرش بسیاری از متعلقین به طبقه روشنفکری قرار نگرفته و مورد نقد جدی و سوال باشد و هم اینکه در این نگاشته فیلم رد کارپت فقط به عنوان شاهد مثال و نمود ظاهری برای مقاله استفاده شده است و به این معنا نیست که هدف سازنده فیلم و فیلم رد کارپت همین مسئله بوده باشد.

عطاران به مانند دیگر فیلم های خود در این فیلم هم از پرداخت طنزپردازانه صرفنظر نکرده و با ارائه طنزهای ساده کلامی گاه و بیگاه لبخندی بر لب مخاطب خود می نشاند. آن هم در قالب شخصیت سطحی بازیگر نقش اول فیلم که خود نقش آن را به عهده گرفته است؛ کاراکتری که شیفته تئاتر و سینماست و با تمام سختی های زندگی در کلانشهری مانند تهران از علاقه خود دست نکشیده و به تلاش خود در عرصه سینما و بازیگری ادامه می دهد، از بازی در نقش سیاهی لشگر فیلم های تاریخی تا نقش های دست چندم تئاتر؛ کسی که زندگی خود را عجین علاقه به سینما و تئاتر کرده، شب ها را با نگریستن فیلم به صبح می رساند و غرق در بازی بازیگران غربی است و روز خود را با کار در یک کارگاه تولیدی پرچم به شب می رساند و وقت آزادش را به بازی در تئاتر. شخصیتی که تمام دیوارهای خانه اش را مزین به تصاویر بازیگران کرده و کارگردان قصد دارد القاء کند او دیوانه سینماست.

این شخصیت از تمام هزینه های زندگی خود زده و پولی به کف گرفته و به جستجوی آرمانشهر خود راهی دیار غرب می شود، دیار سینما و فرش های قرمز، دیار کت و شلوارهای سیاه با پاپیون هایی که در عکس عکاسان جلوه می کند، دیار رد کارپت.

ادامه مطلب ...
     

نکته ای نهفته در نامه 47 نماینده کنگره آمریکا

نظرات 0

چندی پیش خبری در تیتر خبرگزاری ها قرار گرفت در مورد نگارش نامه 47 نماینده کنگره آمریکا خطاب به رهبران ایران، محتوای نامه به قدری روشن است که نیاز به تفسیر خاصی ندارد اما یک نکته در این نامه نهفته است که در ایران چیزی نزدیک به دو سال است به دست فراموشی و غفلت و شاید هم عناد سپرده شده است و آن نکته پایبندی به قانون است.

نمایندگان کنگره آمریکا در این نامه ازعان کرده اند که هرگونه توافق هسته ای دولت رئیس جمهور اوباما با طرف ایرانی نمی تواند دوام لازم و وجاهت قانونی داشته باشد مگر اینکه به تصویب کنگره آمریکا برسد در غیر این صورت به عنوان یک قانون محسوب نشده و رئیس جمهور بعدی آمریکا به راحتی می تواند آن را به عنوان یک مصوبه دولت اوباما باطل اعلام کند. به سخنی دیگر توافق فعلی هر چه باشد توافقی با کری و اوباماست نه مجموعه دوایر قانون گذار آمریکایی و به همین دلیل نمی تواند دوام همیشگی داشته باشد.

از این مسئله هم در می گذریم که چه میزان امتیازات توسط طرف ایرانی داده شده تا شاید در نوروز سال 94 توافقی نیم بند و پر از اشکال به مانند همانی که قبلاً شده است به دست آید که بیشتر شبیه نوعی مردم فریبی است تا توافقی حقیقی و واقعی اما یک نکته در این نامه نگاری و جوابیه وزیر خارجه ایران هست که ما باید از دنیای کفر و شیطان بزرگ یاد بگیریم و آن پایبندی به قانون است حتی اگر این قانون، قانون جنگل باشد.

ادامه مطلب ...
     

اینجا غرب آسیا، ساعت ظهور، لشگر صاحب، دستور نایب امام، حمله...

نظرات 2


تاریخ در حال تکرار است، تاریخ بی توجه به ما در حال تکرار است اما در این میانه برخی بیدارند و آن را می سازند و برخی هم در خواب غفلت غوطه ور...

صدایی می آید، ترق، ترق، ترق، صدایی منظم و مرتب و پشت سر هم، بجز این صدا صدایی دیگری نیست...

صدای پاست، پاهایی محکم که بر زمین کوبیده می شوند، صدای پوتین مجاهدین است، صدای پای جهادگران...

دوباره صدای بلندگوها بلند است، یکی می خواند:"ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش..."

صدای حاج صادق است، نمی دانم ما به گذشته برگشته ایم یا حاجی دارد همین الان می خواند؟

کمی دقیق می شوم البته نه با مغز و ذهن بلکه با دل، نه انگار زمان به گذشته نرفته و ما در زمان کنونی هستیم و این صدای خودش است صدای حاج صادق است که می خواند:" ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش..."

کمی آنسوتر نقشه ها را روی زمین پهن کرده اند و دست های روی آن در اعوجاج و رفت و آمدند...

توپ ها می زنند، خمپاره ها زوزه کشان در پروازند و ماشین ها گل مالی شده تند تند در حرکتند، روی همه ماشین ها هم پرچم های سرخ و سیاه زنده اند که نام حسین(ع) وی آنها در احتزاز است؛ انگار باز خبری شده، کجا جنگ است؟، چه خبر است؟ باز به ما حمله کرده اند و مرزهایمان را مورد تهاجم قرار داده اند؟ امروز دیگر کدام دیوانه؟؟؟

کمی ریز می شوم نه اینجا ایران نیست، حیرانم می دانم ایران نیست ولی هست، کمی سر می گردانم هر سو چهره ای غریب ولی آشنا می بینم. نه اینجا ایران نیست ولی نمی دانم چرا غربتی ندارم، اینجا سوریه است نه عراق نه نه نه یمن است نه نه...

ادامه مطلب ...
     

نکاتی از هرمنوتیک گادامر(2)

نظرات 0

کاربرد مورد نظر گادامر توصیه ای علمی و اخلاقی نیست و فهم همانطور که همیشه تفسیری است کاربردی نیز هست.

کاربرد یعنی فهم یک اثر به موقعیت مفسر، علایق، شرایط و انتظارات فعلی او و مربوط به زمان حال است.

به متون حقوقی و دینی چون سندی تاریخی نگریسته نمی شود و هم زمینه ها و تاریخ پیدایش و هم تطبیق با زمان حال و زمینه های امروزی اهمیت دارد.

پرسش های ما برگرفته از موقعیت هرمنوتیکی ماست.

کاربرد واسطه ای  بین گذشته متن یعنی  و حال حاضر قرائت آن و یا گفتگویی میان تو در گذشته و من در حال حاضر توصیف کرد.(هابرماس)

فهم عناصر مربوط به سنت از طریق مکالمه میان مفسر و اثر اس.

منطق علوم انسانی پرسش و پاسخ است.

ویژگی آگاهی هرمنوتیکی ساختار منطقی گشودگی است.

پرسش هم گشودگی به سوی موضوع را بدنبال دارد هم محدودیت زا است زیرا آنچه از یک اثر دیده می شود خود توسط پرسشی هدایت شده که برگرفته از پیش فرض های خاصی است.

علاوه بر سوال ما از متن، متن نیز از ما سوال می کند یعنی موقعیت هرمنوتیکی ما شامل پیش داوری ها، انتظارات و علائق ما محک می خورد و گشوده می شود.

پرسش انحرافی آن است که به گشودگی منتهی نشود.

پاسخ به پرسش انحرافی نه درست و نه باطل است بلکه یک خطا است.

پیش داوری قضاوتی است که از استدلال، شواهد و دلایل کافی برخوردار نیست.

عصر روشنگری تنها روش مندی را برای اعتماد و اطمینان قبول داشت و باورهای مذهبی نیز با این پیش فرض قبول میشد.

ادامه مطلب ...
     

ماه و ماهی

نظرات 0

ماه و ماهی آوزای با صدای حجت اشرف زاده است که با نوای اصیل ایرانی خوانده شده و با همراهی آهنگ زیبای آن روح را نوازش می دهد. جای بسی امیدواری است که هنوز آواز ایرانی زنده و جاری است.

در این میان شعر بدیع علیرضا بدیع هم به این تصنیف جانی مضاعف داده که حیف است چند باری گوش جان به آن نداد.

تو ماه ی و من ماهی این برکه ی کاشی
               اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
               از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
               فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
               هشدار که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
               اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی



     

نکاتی از هرمنوتیک گادامر(1)

نظرات 0

سیاست عملی برخواسته از تامل در خیر بود که مسیر عملی کاربرد دانش فنی را تعیین می کرد.

تنها خرد عقلی است که ظرفیت و صلاحیت به خدمت گرفتن علم را به طریقی مسئولانه دارد.

فلسفه عملی تامل در شکل و سازمان حیات انسانی است آنگونه که هست و آنگونه که می تواند باشد.

مقابله هرمنوتیک فلسفی گادامر با رومانتیک ایده آلیسم و پوزیتویسم بود.

دلیل مخالفت گادامر با هرمنوتیک شلایر ماخر و دیلتای بینش رمانتیک آنها که متاثر از ایده آلیسم آلمانی بوده است.

هرمنوتیک گادامر عقلانیت روش مند را نمی پذیرد.

شاید پرهیز از روش و توجه به هستی شناسی فهم را جوهره و معیار اصلی فلسفی شدن هرمنوتیک دانست.

صرف هستی شناسی فهم عامل هرمنوتیک فلسفی نبوده و در کنار عدم امکان فهم عینی و تقویت مشارکت ذهنیت مفسر نیز از عناصر اصلی است.

تحقیقات هرمنوتیکی گادامر فلسفی است و بر خلاف هرمنوتیک رمانتیک معطوف به ارائه روش نیست.

واقعه ای که برای ما اتفاق می افتد بر اصولی تاسیس نشده که به کمک روش بتوان آن را فهم کرد.

پرسش گادامر در مورد فهم عام است و مطلق فهم را در بر می گیرد نه فقط دانش تجربی یا علوم انسانی را و همچنین مطلق تجارب بشری.

هیچ جنبه ای از فلسفه به اندازه هرمنوتیک فراگیر نیست و دلیلش ماهیت زبانی آن است.

هرمنوتیک فلسفی هستی شناسی فهم است.

فهم تجربه هرمنوتیکی است پس هرمنوتیک گادامر هستی شناسی عام تجربه نامیده می شود.

هستی شناسی فهم و سنتی متفاوت هستند.

ادامه مطلب ...
     

چرا باید تاریخ فلسفه خواند؟

نظرات 0

شاید در ابتدای امر مشکلی رخنمون کرده و آن اینکه چرا ما صورت سوال خود را از اینکه چرا باید تاریخ فلسفه بخوانیم؟ این قرار داده ایم که فلسفه را از کجا بیاغازیم؟ اما بنای بحث را بر همین گزارده و ادامه می دهیم.

بی شک وجود انسان لامکان و لازمان است و همیشه در خویشی خویش حامل سوال و نکته امر این است که چون فلسفه به هستی شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی می پردازد پس عجیب نیست که سوال های بشر هم در طول تاریخ تکرار شود و آدمی در پی جواب خویش باشد، اینکه انسان چیست و جهان واقع چگونه ایجاد شده و به کدامین غایت سیر می کند.

و هم این عجیب نیست که پتک سوالات فلسفی ذهن بشر را چون سندان از ابتدای تاریخ می کوبیده و هر فیلسوف و اندیشمندی به فراخور توان خویش جوابی به این سوالات می داده است.

در واقع دیالوگ خود آغاز فلسفیدن است، اصلا فلسفه یعنی اندیشیدن و در این صورت پرده زمان و مکان برای آن معنایی ندارد و ذهن انسان هر جا و هر مکان و هر زمان رهسپار اندیشیدن خواهد شد. و نکته این است که ذهن آدمی به دست آدمی نیست که به چه چیزی اندیشیدن خویش آغاز کند یا نکند و مانند گنجشکی در آسمان پر طراوت بهار به هر سو و به هر چیز که می بیند نظر می کند و سوال پی می افکند. شاید در خودآگاهی، فرد بتواند آن را هدفمند کند اما در خویشی خویش اینگونه نیست و هر چیزی برای او مصدر سوال و اندیشیدن می شود.

اما نکته ای مغفول ماند و آن اینکه اگر هر جوابی موجد سوالی و هر سوالی موجد جوابی باشد و این فراگرد را انتهای متصور نباشد ما به دوری می رسیم که تسلسل وار ادامه می یابد و آن را انتهایی نیست و اینجاست که فلاسفه برای شکستن این سیل بنیان کن شک، ظن و بی منتهایی واجب الوجود و علت العلل را وضع می کنند. در واقع تفکر باید به انتهایی برسد وگرنه در کوره راه بی انتهایی افتاده و بیراهه می پیماید شاید این سخن حقیر از این منظر باشد که انتهای سوال وجود است.

ادامه مطلب ...