رد کارپت روایت بی خانمانی روشنفکری ایرانی
نظرات 0نکته ای در ابتدای این مقاله قابل ذکر است و آن اینکه این نوشته در واقع نمی تواند نقدی بر فیلم رد کارپت باشد بلکه نگاشته ای در نقد طبقه روشنفکری ایرانی است که به غرب زدگی دچار شده و قبله آمال او مغرب زمین جغرافیایی و فکری عالم شده است و لیکن این نگاشته نظرات نگارنده آن است و ممکن است مورد پذیرش بسیاری از متعلقین به طبقه روشنفکری قرار نگرفته و مورد نقد جدی و سوال باشد و هم اینکه در این نگاشته فیلم رد کارپت فقط به عنوان شاهد مثال و نمود ظاهری برای مقاله استفاده شده است و به این معنا نیست که هدف سازنده فیلم و فیلم رد کارپت همین مسئله بوده باشد.
عطاران به مانند دیگر فیلم های خود در این فیلم هم از پرداخت طنزپردازانه صرفنظر نکرده و با ارائه طنزهای ساده کلامی گاه و بیگاه لبخندی بر لب مخاطب خود می نشاند. آن هم در قالب شخصیت سطحی بازیگر نقش اول فیلم که خود نقش آن را به عهده گرفته است؛ کاراکتری که شیفته تئاتر و سینماست و با تمام سختی های زندگی در کلانشهری مانند تهران از علاقه خود دست نکشیده و به تلاش خود در عرصه سینما و بازیگری ادامه می دهد، از بازی در نقش سیاهی لشگر فیلم های تاریخی تا نقش های دست چندم تئاتر؛ کسی که زندگی خود را عجین علاقه به سینما و تئاتر کرده، شب ها را با نگریستن فیلم به صبح می رساند و غرق در بازی بازیگران غربی است و روز خود را با کار در یک کارگاه تولیدی پرچم به شب می رساند و وقت آزادش را به بازی در تئاتر. شخصیتی که تمام دیوارهای خانه اش را مزین به تصاویر بازیگران کرده و کارگردان قصد دارد القاء کند او دیوانه سینماست.
این شخصیت از تمام هزینه های زندگی خود زده و پولی به کف گرفته و به جستجوی آرمانشهر خود راهی دیار غرب می شود، دیار سینما و فرش های قرمز، دیار کت و شلوارهای سیاه با پاپیون هایی که در عکس عکاسان جلوه می کند، دیار رد کارپت.